دلایل ناکامیهای نظام برنامهریزی توسعه را در چه عواملی میتوان جستوجو کرد؟ در اینجا ما بر دو دسته محدودیتهای عملیاتی و ساختاری در کشور تاکید میکنیم. به بیان روشنتر، دلایل مساله را در مثلث دولت، توسعه (عمران) و برنامهریزی جستوجو میکنیم. ما ضمن تاکید بر تعامل دولت و نظام برنامهریزی، عوامل مربوطه را در نگرش و اعتقاد به کارآیی سامان برنامهریزی از سوی اصحاب قدرت، نحوه استفاده از قابلیتهای فرهنگی و ظرفیتهای ملی، اتکای شدید برنامهها به قیمت و بازار نفت و عدم تشخیص و تعریف جایگاه دقیق سازمان برنامه و بودجه در سامان تشکیلاتی کشور کنکاش میکنیم. ابتدا از نگرش دولت به توسعه آغاز میکنیم.
عصر پهلوی نقطه آغازین فعالیتهای محسوس نوسازی در ایران است. در این عصر جوانب اثباتگرایانه و ابزاری تمدن مدرن مورد تاکید قرار گرفت، به گفته نویسندگان و اندیشمندان، ماهیت نوسازی حکومت پهلوی اجباری و از بالا «فضایی و فیزیکی» اقتدارگرایانه و دولتمدار بوده است. تقریبا کلیه محققان بر شکل اقتدارگرایانه و استبدادی نوسازی در این دوره تاکید میکنند. این نوع درک استبدادی از حکومت و تلاشهای نوسازی آن، فقط برداشت اندیشمندان نیست، بلکه خواسته و اندیشه حاکمان این عصر بوده است. برای نمونه اسداله علم از سیاستمداران و نزدیکترین افراد به محمدرضا پهلوی، بهطور تلویحی ماهیت حکومت وقت را مطلقه همراه با تلون و بیعدالتی بیان میکند.
بهطور کلی اکثر نظریات موجود، با هم در ماهیت و نوع اصلاحات در این عصر یعنی دولتی بودن، غیر داوطلبانه و ابزاری بودن آن اشتراک دارند. دولت سالاری تنها شیوه اداره امور ایران در قرن بیستم بوده است در نوسازی دولتی و عامرانه این قرن، هدف بیشتر رشد اقتصادی بود به همین خاطر آن را «نوسازی و مدرنیزاسیون اقتصادی و فنی» خواندهاند. این نوسازی با نوسازی سیاسی و توجه به ابعاد فرهنگی همراه نبود و در آن غربزدگی و غربگرایی رشد یافت.
نکته دوم درباره ارتباط دولت با توسعه، بحث تقلیل آگاهانه یا ناآگاهانه توسعه به «عمران» بود. قطعا این اقدام با عناصر فرهنگی و ساختاری جامعه مرتبط بوده است.